یک تجربهی ایرانی- آمریکایی با کیکاستارتر
۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبهسیروس فریور، روزنامهنگاری ایرانی- آمریکایی است که فعالیتهایش بر حوزه تکنولوژیهای نوین و تاثیرات سیاسی و اجتماعی آن متمرکز است. او متولد و بزرگشدهی آمریکا است و فارسی را در حد «سلام- خداحافظ- مرسی» میشناسد. سیروس در دانشگاه برکلی اقتصاد سیاسی خوانده و تحصیلات تکمیلی خود را در رشتهی روزنامهنگاری در دانشگاه کلمبیا گذرانده است. فعالیتهای کاری و پژوهشی او بر حریم خصوصی، حفاظت از اطلاعات در اینترنت و تاثیرات سیاسی و اجتماعی رسانههای نوین متمرکز است و در بخش انگلیسی دویچهوله مشغول به کار است.
تا ۲ ماه دیگر نخستین کتاب او در ۲۹ سالگی با عنوان «اینترنت در جاهای دیگر؛ ظهور تاثیرات جهانی بههمپیوسته» توسط دانشگاه راتگرز منتشر خواهد شد. کتابی که به تاریخچه و تاثیرات اینترنت در چهار کشور ایران، استونی، کره جنوبی و سنگال میپردازد.
اگرچه در این گفتوگو سیروس توضیحات بیشتری هم دربارهی کتابش میدهد، اما بهانهی اصلی گفتوگوی ما کمک گرفتن او از وبسایت «کیکاستارتر» برای سفر به شهرهایی در اروپا و معرفی کتابش بود. کیکاستارتر که امسال توسط مجله تایم بهعنوان یکی از اختراعات برتر تکنولوژیک در سال ۲۰۱۰ انتخاب شد، شبکهای اجتماعی است که هر کسی میتواند در آن پروژهی مورد نظر خود را برای دیگران تشریح کند و از دیگر کاربران درخواست کند که برای تحقق اهداف مشخص پروژهاش، از آن حمایت مالی کنند.
کیکاستارتر پدیدهای نوپا و ابتکاری برای ترویج آنلاین بشردوستی است که در آینده دامنهی تاثیراتش گستردهتر خواهد شد. گفتوگو با سیروس در مورد کتابش و تجربهی موفقیتآمیزش در کیکاستارتر را در ادامه بخوانید.
دویچهوله: قضاوت دربارهی ماجرای انتخاب این چهار کشور کمی دشوار است. چرا این چهار کشور: کره جنوبی، استونی، سنگال و ایران؟ در نگاه اول به نظر میرسد که این کشورها تفاوتهای بنیادین با یکدیگر دارند.
کتاب من دربارهی تاثیرات تاریخی اینترنت در این چهار کشور است. من نگارش کتاب را ۵ سال پیش (در سال ۲۰۰۷) بعد از اولین سفرم به سنگال آغاز کردم. در همان سال به کره و استونی هم سفر کردم و در سال ۲۰۰۸ برای اولین و تنها بار در زندگیام به ایران سفر کردم و دو هفته را در آنجا گذراندم. البته این سفر کاری نبود و بیشتر به دید و بازدید بستگان گذشت.
کتاب دربارهی این است که اپلیکیشنهای مختلف در حوزهی اینترنت چطور ظهور کردند و چه تاثیراتی بر دنیا گذاشتند. من مثل خیلی دیگر از دانشجویان آمریکایی فرصت تحصیل در کشورهای دیگر را داشتم و برای مدتی ۷ ماهه سنگال را انتخاب کردم. در آن زمان بیشتر در زمینه علوم سیاسی مطالعه میکردم، اما پایاننامهام را دربارهی تاریخچه و تاثیرات اینترنت در این کشور نوشتم.
اگر با دقت نگاه کنیم، این چهار کشور میتوانند از منظر میزان اتصال به اینترنت (Internet Connectivity) در یک طیف قرار بگیرند. در یک سر این طیف کره جنوبی قرار دارد؛ با بالاترین میزان اتصال به اینترنت در جهان. ۹۰ درصد شهروندان کرهای به اینترنت پرسرعت دسترسی دارند که حتی نسبت به آمریکا و کشورهای پیشرفته اروپایی هم نرخ بسیار بالاتری است. کرهایها ارزانترین و پرسرعتترین اتصالات اینترنتی را در اختیار دارند.
در سوی دیگر طیف، سنگال قرار دارد که میزان اتصالش به اینترنت نسبت به سایر کشورهایی که با آن در یک سطح قرار میگیرند (سودان، سومالی، کنگو و ...) و عموما زیرساخت نامناسبی دارند، نسبتا بالاتر است. به عبارتی سنگال، بهترینِ در میان بدترینها است. سنگال از نظر سیاسی کشور نسبتا باثباتی است و من در این کتاب تاثیر این ثبات نسبی سیاسی و اقتصادی بر توسعه اینترنت را بررسی میکنم. ضریب نفوذ اینترنت در این کشور ۱۰ درصد است.
و ایران و استونی، دو کشوری که با تعریف تو در میانهی طیف اتصال قرار میگیرند.
در مورد ایران، جدای از ریشههای خانوادگی، نکات جالب و تاملبرانگیز بسیاری وجود دارد. ضریب نفوذ اینترنت در ایران تقریبا ۳۵ درصد است و در منطقه خاورمیانه، پس از اسرائیل بیشترین ضریب نفوذ اینترنت را دارد.
بسیاری از افراد فکر میکنند اینترنت بانی تغییر است؛ اینترنت به هر کشور یا منطقهای که وارد میشود، بسیاری از چیزها را در جوامع گوناگون تغییر میدهد. این دیدگاه رو به گسترش است. مثلا در آفریقا طرحهایی مثل «یک لپتاپ برای هر کودک» کاملا الهام گرفته از همین ایده عاملیت اینترنت در تغییر جوامع است.
اما در مورد ایران نکتهی جالب این است که اینترنت تقریبا از سال ۲۰۰۰ در سطح ملی در جامعهی جوان ایران فراگیر میشود و تغییراتی که در سطح و عمق این جمعه ایجاد میکند کاملا ملموس است. این تغییر در سال ۲۰۰۹ و در جریان شکلگیری و توسعهی جنبش سبز به آشکارترین شکل خود را نشان میدهد.
اما استدلال من در این کتاب بر این پایه استوار است که اینترنت لزوما چیزی را در کشورهای گوناگون تغییر نمیدهد و این کشورها هستند که در ماهیت اینترنت تغییر ایجاد میکنند.
مثلا در مورد ایران، اینترنت در دهه ۱۹۹۰ توسط مرکز تحقیقات فیزیک نظری وارد کشور شد، اما در آن زمان و چند سال بعد اتصال به اینترنت بسیار کند و گران بود. اینترنت در حال گسترش بود که با روی کار آمدن دولت خاتمی و باز شدن فضای سیاسی در جامعه و آزادی نسبی مطبوعات، خیلی چیزها در مورد اینترنت هم تغییر کرد. هزینهی اتصال به اینترنت کاهش یافت، سرعت اینترنت و تعداد کاربران افزایش یافت و پس از فراهم شدن امکان وبلاگنویسی و ظهور تاثیرات آن، برخورد مجلس و قوه قضاییه با فعالان آنلاین آغاز شد.
اما مساله اینجاست که اینترنت چنین تغییراتی پدید آورد یا این تغییرات به گسترش اینترنت کمک کرد؟ به سادگی میتوان گفت که اگر هزینه اتصال به اینترنت کاهش نمییافت، بسیاری از این تغییرات هم رخ نمیداد و اینترنت ممکن بود مدت بیشتری به عنوان یک امکان لوکس در انحصار گروههای خاصی از جامعه باقی بماند.
من شرمندهام از اینکه این نکته را مطرح میکنم، اما ایران تبدیل به نخستین کشوری شد که در سال ۲۰۰۳ یک بلاگر را به خاطر وبنوشتههایش دستگیر کرد و امروز به جایی رسیده که به صورت سیستماتیک فعالان آنلاین را وادار به خروج از مرزهای کشور میکند.
گفتی در سال ۲۰۰۵ سفری به استونی داشتی و پیش از آن چیز خاصی در مورد این کشور نمیدانستی. چهطور آن سفر باعث شد که استونی هم به کتابت راه پیدا کند؟
استونی شاید عجیبترین داستانی باشد که در این کتاب روایت میشود. قبل از سال ۲۰۰۵ من هیچ چیزی در مورد استونی نمیدانستم، جز مکان جغرافیایی آن و اینکه قبلا جزیی از اتحاد جماهیر شوروی بود. کشوری بسیار کوچک که جمعیت آن ۱/۳ میلیون نفر است؛ دو برابر سنفرانسیسکو و یکدهم تهران. الگوی استونی برای توسعه اینترنت، فنلاند و دیگر کشورهای شمال اروپا هستند.
زمانی ماجرای این کشور برایم جالب شد که در سال ۲۰۰۵ در مقالهای خواندم که دسترسی به اینترنت در استونی از حقوق اولیه شهروندان محسوب میشود. در همان سال دسترسی به اینترنت بیسیم در آن کشور با سرعتی باورنکردنی رو به گسترش بود و تقریبا در همهی مکانهای عمومی میتوانستی WiFi رایگان پیدا کنی. در میانه جستوجوها دربارهی استونی، کاملا اتفاقی شخصی را شناختم به اسم «ولیو» (Veljo) که زندگیاش را صرف گسترش اینترنت بیسیم در این کشور کرد. من این شخص را پیدا کردم و در اولین سفرم در مارس ۲۰۰۵ به استونی، در خانهی او و در کنارش زندگی کردم. او همان کسی است که من ماجرای توسعه اینترنت در استونی را از دریچه زندگیاش برای مخاطبان کتابم روایت کردهام.
گذشته از این، استونی کشوری است که یکی از نخستین پروژههای موفق دولت الکترونیک، پارلمان الکترونیک و کارتهای شناسایی الکترونیک را اجرا کرده است. یک نکته جالب دیگر هم این است که یکی از پدیدههای بسیار مهم و تاثیرگذار عصر اینترنت هم در استونی خلق شد: اسکایپ! تیم اصلی برنامهنویسی و دفتر مرکزی اسکایپ در استونی مستقر است.
یعنی در کتاب تو، برای هر یک از این چهار کشور، یک شخصیت محوری تاثیرگذار وجود دارد که از زندگیاش پنجرهای باز میشود به داستان اینترنت در آن کشور؟
در زندگی هر یک از این افراد اتفاقاتی رخ داده که میتوان بر اساس آن جریان توسعه اینترنت در آن کشور را پی گرفت و روایت کرد. اینترنت استونی را با تکیه بر زندگی ولیو تشریح کردهام و اینترنت در کره جنوبی را با اشاره به زندگی یک پروفسور علوم کامپیوتر که به «پدر اینترنت» در آن کشور معروف است.
برای سنگال یکی از اکتیویستهای مشهور را پیدا کردم که اقدامات چشمگیری برای توسعه اینترنت در آن کشور انجام داده و برای ایران، چون دسترسی به کسی که داخل کشور باشد برای من به عنوان یک پژوهشگر و روزنامهنگار ایرانی- آمریکایی به سادگی ممکن نبود، به امید معماریان رسیدم که توسط یکی از دوستانم به من معرفی شد. او از نخستین کسانی بود که در پرونده موسوم به «وبلاگنویسان» قربانی سرکوب حکومت ایران شد. او هم در آن زمان در برکلی مشغول تحصیل بود.
بخش ایران کتاب من با داستان بازداشت امید و حبس و بازجوییهای شکننده از او در یک بازداشتگاه ناشناخته در تهران آغاز میشود.
پس تنها سفرت به ایران و اقامت دو هفتهای در آنجا تاثیر چندانی در آنچه دربارهی ایران در کتابت نوشتهای نداشت؟
نه، من اجازه فعالیت رسمی از ارشاد و نهادهای وابسته به آن را نداشتم و فقط توانستم برخی از افراد موثر فناوری اطلاعات را که پیشتر با آنها تماس داشتم ملاقات کنم. بیشتر وقتم به دیدن بستگان گذشت. اما برخی از چهرههای موثر مانند محمدعلی ابطحی و سیاوش شهشهانی که به پدر اینترنت ایران معروف است را هم در آمریکا دیدم.
اولین بار کی در مورد کیکاستارتر شنیدی، یا خواندی؟
تقریبا یک سال پیش. شاید کمی بیشتر از یک سال.
بعد از اولین تجربهی موفق برای پیشبرد یک پروژهی مشخص با حمایت مالیای که توسط کیکاستارتر جذب کردی، چهطور تعریفش میکنی؟
کیکاستارتر وبسایتی است که به کاربران امکان حمایت از پروژههای خلاقانه و هنرمندانه را میدهد. من اخیرا در کیکاستارتر پروژهای دیدم که چند جوان همسن و سال خودمان، در جایی نزدیک به محل سابق زندگیام در آمریکا، قصد دارند برای تاسیس یک بارِ شراب (Wine Bar) ۱۵ هزار دلار کمک مالی جذب کنند. خودم هم به این پروژه کمک کردم و آنها توانستند با موفقیت پروژهی خود را اجرا کنند.
کیکاستارتر پلتفرمی است که به روی همه باز است. هر کسی میتواند به هر شیوهای که میخواهد پروژهی مورد نظر خود را (از تولید فیلم یا ضبط یک آلبوم موسیقی گرفته تا انتشار مجله یا تاسیس یک کافه) معرفی کند، برخی از کاربران با ویدئو، پادکست، تصویر، متن و ... پروژهی خود را برای دیگران توضیح میدهند تا افراد بیشتری را متقاعد به کمک کردن کنند.
من در کیکاستارتر ابتدا کتابم را معرفی و بعد اعلام کردم که میخواهم توری در شهرهای بزرگ اروپا (لندن، پاریس، ژنو، برلین، بروکسل) برای معرفی کتابم داشته باشم و برای این پروژه به ۱۵۰۰ دلار احتیاج دارم. البته چنین سفری بیش از این هزینه خواهد داشت، اما به هر حال این رقم پیشنهادی من بود. در مدت کوتاهی، ۴۸ نفر از این طرح حمایت کردند و ۱۸۰۰ دلار جمع شد؛ یعنی ۳۰۰ دلار بیشتر از رقم درخواستی من.
آیا در مقابل، مثلا در صورت موفقیت پروژه، کاربرانی که حمایت کردهاند میتوانند انتظاری داشته باشند؟ طبیعتا مثل همه شبکههای اجتماعی امکان سوء استفاده وجود دارد؛ آیا راهی برای بررسی صحت دادههای ارائه شده هم پیشبینی شده است؟
ببین مثل همهی شبکههای اجتماعی، در کیکاستارتر هم همهی روابط مبتنی بر اعتماد متقابل است و تا کنون موردی از سوء استفاده گزارش نشده است. کاربرانی هم که حمایت کردهاند، معمولا انتظار خاصی جز پیشرفت پروژه ندارند، اما معمولا هرکسی یادگاریهایی یا مشوقهایی برای افراد حمایتکننده در نظر میگیرد و ارسال میکند.
مثلا من در صفحه کیکاستارتر کتابم نوشتهام که اگر ۵ دلار به من کمک کنید، من از یکی از شهرهایی که قرار است به آن سفر کنم کارت پستالی برایتان میفرستم، اگر ۱۰ دلار کمک کنید یک کارت پستال به همراه یک استیک با طرح روی جلد کتاب دریافت میکنید، اگر ۲۵ دلار کمک کنید یک استیک و یک جلد از کتابم را برایتان ارسال میکنم و اگر ۱۰۰ دلار کمک کنید، یک جلد کتاب و یک باکس ۶تایی از آبجوی مرغوب آلمان برایتان میفرستم.
طبیعتا آنچه من وعدهاش را دادهام هزینه کمی برایم خواهد داشت، اما کار محترمانهای برای قدردانی از کمک کاربرانی است که برخی از آنها شاید حتی اسمم را هم پیش از این نشنیده باشند. اما اگر کاربری نخواهد که چنین هدیهای در برابر کمکی که کرده دریافت کند، گزینهای در وبسایت وجود دارد که میتواند از طریق آن به من اطلاع دهد: Keep the Gift
اگر کاربری بخواهد به پروژهی مشخصی کمک کند، آیا باید پیش از هرچیز عضو سایت شود؟
نه، چون کیکاستارتر این امکان را به شما میدهد که با اکانت فیسبوکتان به آن وصل شوید و به این ترتیب میتوانید همهی کارهای ممکن را بکنید.
اولین تجربهات با کیکاستارتر برای معرفی اولین کتاب زندگیات را چهطور توصیف میکنی؟
برای کسی مثل من که بیل کلینتون یا جولین آسانژ نیست که ناشران صدها هزار دلار برای انتشار نوشتههایش بپردازند، و بر اساس روال کار در خوشبینانهترین حالت ۱۰ درصد فروش کتابها به من میرسد، تامین هزینههای سفر برای معرفی کتابم و ایدههایم بسیار مفید و البته هیجانانگیز بود. کیکاستارتر یک حامی بزرگ است که از یک ایدهی بکر برآمده و از کسی که تولیدکنندهی فکر و ایده است، مهربانانه حمایت میکند و هیچ انتظاری ندارد.
احسان نوروزی
تحریریه: یلدا کیانی