1. رفتن به محتوا
  2. رفتن به مطالب اصلی
  3. رفتن به دیگر صفحات دویچه وله

مهاجران در مرز ترکیه و یونان: «ما زندگی دیگری می‌خواهیم»

۱۳۹۸ اسفند ۱۴, چهارشنبه

هزاران مهاجر و پناهجو در مرز ترکیه با یونان تجمع کرده و در تلاشند که خود را به اتحادیه اروپا برسانند. تونچا اوگرتن، خبرنگار دویچه وله دو روز را با این مهاجران سپری کرده و از وضعیت بحرانی آن‌ها گزارش می‌دهد.

https://p.dw.com/p/3Yql8
Griechenland Grenzübergang bei Kastanies/Edirne
عکس: Reuters/A. Avramidis

محمد، مهاجر افغان که به نظر می‌رسد زیر ۱۸ ساله باشد، می‌گوید: «زندگی در ترکیه خیلی سخت است. همین که دروازه‌ها باز شود، عازم آلمان خواهم شد.» او دو دستکول کوچک همراه خود دارد که در داخل آن لباس و کمی هم مواد غذایی گذاشته است. چیز دیگری با خود ندارد. او می‌خواهد از مرز گذشته و به یونان برود، اما نمی‌داند که چه چیزی انتظارش را می‌کشد، چه دشواری‌هایی پیش رویش خواهد بود، این سفر چند روز وقت خواهد گرفت و سرانجام آیا اصلاَ از مرز عبور خواهد توانست یا نه.

خبرنگار دویچه وله می‌گوید من در روی جاده‌ای در محله زیتین‌بورنو در استانبول با محمد آشنا شدم، جایی که تعداد زیادی از مهاجران گردهم آمده اند. بسیاری این مهاجران از افغانستان و پاکستان اند. من تنها یک مهاجر سوریایی را در این جمع یافتم. محمد هنوز تصمیم نهایی خود برای سفر به سمت یونان را نگرفته است. او می‌داند که رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه از مهاجران برای وارد کردن فشار بر اتحادیه اروپا استفاده می‌کند.

اما زمانی که در ۲۷ فبروری اردوغان اعلام کرد که ترکیه دیگر مانع ادامه سفر مهاجران به سمت اروپا نمی‌شود، بسیاری مهاجران در محله زیتین‌بورو آماده حرکت شدند. تاکسی‌ها، بس‌ها و موترها در جاده‌ها صف کشیدند و رانندگان تلاش می‌کنند توجه مهاجران را به سفر به شهر ادرنه در ۲۲۰ کیلومتری مرز یونان و بلغاریا جلب کنند. محمد و پنج دوست‌اش نیز تصمیم می‌گیرند به شهر ادرنه بروند. او با رانندگان بر سر کرایه راه چانه می‌زند. یکی از رانندگان می‌گوید که هر نفر برای این سفر سه ساعته باید ۲۲ یورو (۲۴ دالر) بدهند، اما این مهاجران نمی‌خواهند این مبلغ پول بپردازند.

Türkei Grenze zu Griechenland | Flüchtlinge in Edirne
محمد، یکی از هزاران مهاجر در مرز ترکیه و یونانعکس: DW/T. Öğreten

من از محمد راجع به خانواده‌اش می‌پرسم. او می‌گوید که خانواده‌اش فعلاَ در شهر نیغده در مرکز ترکیه به سر می‌برند. او می‌گوید: «آن‌ها در بدل یک مزد ناچیز کار می‌کنند.» محمد در استانبول به چندین کار اقدام کرد و از تجارب‌خود ناامید است. او می‌گوید: «آن‌ها (کارفرمایان) یا ما را از کار اخراج می‌کنند تا پول ما را ندهند یا این که مبلغی از دستمزد را نزد خود نگه می‌دارند.»

بالاخره محمد و دوستان‌اش با یک راننده به توافق می‌رسند. فی نفر ۱۶ یورو. راننده قول می‌دهد که آن‌ها را مستقیما به مرز می‌رساند. راننده هشدار می‌دهد: «اگر ما را پولیس گرفت، من می‌گویم که شما را نمی‌شناسم. در غیر آن صورت من دچار مشکل می‌شوم.»

دو روز بسیار رنج‌آور در سر مرز

این گروه مهاجران در یک موتر نوع «وان» فولکس‌واگن سوار می‌شوند و من با موترم آن‌ها را دنبال می‌کنم. بعد از طی کردن ۵۰ کیلومتر، محمد به من زنگ می‌زند و می‌گوید از این که من این موتر را تعقیب می‌کنم راننده ناراحت است. او به من می‌گوید خوب است که در ادرنه همدیگر را پیدا کنیم، «در غیر آن این راننده ما را از موتر پایین می‌کند و پول‌ما را هم پس نمی‌دهد.»

در مسیر راه متوجه چندین موتر دیگر می‌شوم که مملو از مهاجران به شمول زنان و کودکان اند و عازم ادرنه هستند. در چند کیلومتری گذرگاه مرزی پازارکوله گروهی از ماموران پولیس من را متوقف می‌کنند. یکی از آن‌ها می‌پرسد که من در این منطقه چه می‌خواهم. می‌گویم من خبرنگارم. کارت بین‌المللی خبرنگاری‌ام را نشان‌ می‌دهم. می‌خواهد بداند از ترکیه ام یا خارجی. وقتی می‌گویم من ترک هستم، اجازه می‌دهند به راهم ادامه بدهم.

وقتی به منطقه مرزی می‌رسم متوجه می‌شوم که بیش از هزار مهاجر اینجا تجمع کرده اند. از ماموران تنفیذ قانون ترکی کسی در اینجا به چشم نمی‌خورد. مهاجران روی زمین نشسته اند و برخی شان چوب جمع کرده و آتش روشن کرده اند تا خود را گرم کنند.

برخی مهاجران توانسته اند از سیم خاردار عبور کرده و خود را به نوار مرزی که ترکیه را از یونان جدا می‌کند برسانند. اما فقط ۱۰۰ متر دورتر پاسبانان مرزی یونان موضع گرفته اند. هرگاهی که مهاجران به آن‌ها نزدیک می‌شوند، گاز اشک‌آور شلیک می‌کنند و آن‌ها مجبور به بازگشت به جانب ترکی مرز می‌شوند. هوای اینجا مملو از دود و گاز اشک‌‌آور است. علاوه بر آن، باران و سرما وضعیت را طاقت‌فرسا کرده است.

من در این دو روز نوزادانی را می‌بینم که در آغوش مادران شان گریه می‌کنند و مردمانی که از نومیدی، سرما و گرسنگی رنج می‌برند. بعد از اولین شبی که آنجا رسیدم، سه مرد بالای ۵۰ سال را ملاقات می‌کنم. از لهجه شان می‌فهمم که احتمالاَ از استانبول آمده اند. از آنجایی که لباس‌های شان پاک است، حدس می‌زنم که به تازگی آمده باشند. یکی از آن‌ها می‌پرسد که کدام گذرگاه مرزی قرار است باز شود. در جواب می‌گویم قرار نیست دروازه‌ای باز گردد. آن‌ها نمی‌گویند که دقیقاَ از کجا هستند، اما من احتمال می‌دهم که افراد عادی ترکی هستند که می‌خواهند در میان جماعت مهاجران خود را به اروپا برسانند. این مردان روی این فکر می‌کنند که با استفاده از قایق خود را به جزایر یونان برسانند.

«ما زندگی دیگری می‌خواهیم»

در نخستین ساعات روز دوم محمد به من زنگ می‌زند. او می‌گوید که یک قایق پلاستیکی را به ۸۰۰ لیره (۱۲۰ یورو) خریده اند و منتظرند فرصت مساعد شود تا از رودخانه ایوروس عبور کنند و به یونان بروند. او آدرس موقعیت خود را می‌فرستد که در میان جنگلات واقع است و من به راه می‌افتم تا او را پیدا کنم. در جانب دیگر رودخانه در حدود ۵۰ متری افسران مسلح پولیس یونان اوضاع را زیر نظر دارند.

محمد در جریان انتظار، نان ترکی «بیگل» صرف کرده و سگرت روشن می‌کند. همین که می‌خواهم عکس‌اش را بگیرم ناراحت می‌شود و می‌گوید: «چه می‌کنی برادر؟! از من فیلم نگیر! اگر مادرم این وضعیت را ببیند غمگین می‌شود. گذشته از این، او نمی‌داند که من سگرت می‌کشم.»

همه این نوجوانان با تلفون خود مصروفند تا بهترین مسیر رودخانه را پیدا کنند. محمد به دوستان خود می‌گوید که تا حالا حدود ۱۰۰ نفر توانسته اند خود را به آن سوی رودخانه برسانند. شمار بیشتری گیر افتاده و پس فرستاده شده اند.

من سرانجام به گذرگاه مرزی پازارکوله برمی‌گردم و می‌بینم که حدود ۳۰۰۰ مهاجر کمپ زده اند. آن‌ها از بسیاری کشورهای جهان اند: افریقایی، ایرانی، پاکستانی، فلسطینی و افغان. من تنها تعداد محدود مهاجر سوریایی را پیدا می‌توانم. در این میان، تنش با محافظان مرزی یونان شدت گرفته است.

همین که تعداد بیشتری از مهاجران تلاش می‌کنند از مرز عبور کنند، افسران یونانی بیشتر از گاز اشک‌آور استفاده می‌کنند. با چشمانم می‌بینم که پنج تن به شدت زخمی می‌شوند. یکی از آن‌ها یک کودک است. مهاجران خشمگین می‌شوند و برخی از آن‌ها به جانب محافظان مرزی یونان سنگ پرتاب می‌کنند.

در اوج این زد و خورد خشونت‌آمیز، یک مرد قد بلند دستان خود را بر روی گوش‌های خود گرفته و با زبان صریح انگلیسی، ترکی و فارسی فریاد می‌زند: «ما به اندازه کافی جنگ دیده ایم. سنگ پرتاب نکنید و بنشینید. ما یک زندگی دیگر می‌خواهیم.»

تونچا اوگرتن/ ع. ف.

عبور از قسمت بیشتر در این زمینه

بیشتر در این زمینه

نمایش مطالب بیشتر